آرزومندان 4اف

گروه اجتماعی؛ شاید گفتن و نوشتن از نرخ بیکاری شهری همچون «سردشت» که وقتی با شهروندان آن باب سخن می گشایی، در همان 30 ثانیه اول و پس از حال و احوال، کلمه «بیکاری» را می شنوی، ضروری نباشد. شاید نوشتن درباره قاچاق و قاچاق پیشگی مردمان چنین شهری که تنها 30 کیلومتر با مرز عراق فاصله دارند و «چاره ای جز قاچاق کردن» برای خود متصور نیستند نیز بیهوده باشد. به ویژه وقتی که در راه رسیدن به این شهر، ده ها تویوتا لندکروز را با فاصله کم از یکدیگر یا گاهی پشت پیچ جاده کوهستانی به کمین ایستاده، می بینی . اما در این میان نمی توان از زندگی تاریک و تار و از سرنوشت آنان که هیچ روزنه امید و چشم اندازی به آینده ندارند، سخن نگفت و ننوشت. نمی توان از شیوه زندگی مردمان سردشت به سادگی گذشت.

جوان 24 ساله ای که نمی خواهد اسمش در روزنامه درج شود می گوید به تازگی از دانشگاه سقز و در یکی از رشته های علوم اجتماعی فارغ التحصیل شده است. مانند اکثر سردشتیان لباس کردی به تن دارد، اما برخلاف اغلب همشهریان خود ریش و سبیل را با هم اصلاح کرده است. می گوید؛ «ما در سردشت وضع مطلوبی نداریم.» می پرسم؛

اما حدود یک ساعت پیش یکی از همشهریان شما گفت که سردشت خیلی امن است؟،

(با لهجه کردی) شما نمی دانی من از چه نظر می گویم.

من شنیده ام اینجا در مقایسه با جاهای دیگر، خیلی امن است و این مشکلات را ندارد و چنین اتفاقاتی اینجا رخ نمی دهد؟،

از این لحاظ راحتیم و مشکلی نداریم.

پس منظور شما از این که می گویید چیست؟

منظورم برخورد با قاچاق است که خیلی شدید صورت می گیرد. سالی نیست در سردشت 5 یا 6 نفر زخمی یا کشته نشوند. آنها وضع مردم سردشت و اجبار این مردم به قاچاق را می دانند، اما می گویند ما هم مجبور هستیم. ما هم باید قانون را اجرا کنیم. وقتی فرمانده جدید آمد جلسه ای با شورای منطقه برگزار کرد و گفت؛ «ما می دانیم که مردم سردشت به دلیل بیکاری مجبورند به قاچاق روی بیاورند. ما هم می دانیم در اینجا کارخانه ای نیست، کشاورزی غنی نیست و جوانان بیکارند، اما ما هم باید قانون را اجرا کنیم.»

چرا کشاورزی غنی نیست؟ به نظر می رسد میزان بارندگی، آب و هوا و پوشش گیاهی این منطقه برای کشاورزی ایده آل است.

مساله کمبود و محدود بودن زمین کشاورزی است. نمی دانم به داخل شهر رفته اید و بافت شهر را دیده اید، یا نه؟ اینجا کوهستانی است. سردشت روی کوه واقع شده است. اغلب منازل در ارتفاعات و شیب های تند بنا شده اند. به همین دلیل زمین برای کشاورزی کم است.

برگردیم به مساله قاچاق. معمولاً چه کالاهایی از عراق به سردشت وارد می شود؟

چای و برنج پاکستانی. اجناس متنوع است. انواع نوشیدنی ها نیز وارد می شود.

این جوان 24ساله سردشتی تاکید می کند که اکثر شهرهای اینجا با مشکل بیکاری جوانان دست به گریبانند اما در این حال توضیح می دهد که در برخی از شهرها همچون بانه ثروتمندان سرمایه گذاری و کارخانه راه اندازی کرده اند و بدین ترتیب بخشی از مشکل بیکاری جوانان آنجا حل شده است. اما هیچ کس در سردشت سرمایه گذاری نمی کند، چون منفعتی برای آنان در پی نخواهد داشت. وی می افزاید؛ «امسال از دانشگاه سقز لیسانس گرفتم و حالا باید بروم سربازی. بعد از سربازی هم هیچ نقطه امیدی برای استخدام شدن نیست. حتی فکر می کنم جایی برای این که بتوان به صورت قراردادی مشغول به کار شد، وجود ندارد.» وجود مراکز درمانی و بهداشتی یکی از ضرورت ها و شاخص های مناطق شهری است. بی گمان وجود چنین مراکزی در سردشت بیشتر از سایر مناطق ضرورت دارد، چرا که مردم جنگ زده این شهرستان همچنان با بیماری های ناشی از جنگ و به ویژه گازهای شیمیایی پس از گذشت سال ها دست و پنجه نرم می کنند و از این رو، بیشتر از سایرین نیازمند استفاده از خدمات درمانی هستند. سردشت افزون بر یک بیمارستان، دارای یک کلینیک ویژه جانبازان و مصدومان گازهای شیمیایی است. اما این دو مرکز از پزشکان متخصص در همه زمینه ها بی بهره اند.

خضر ملایی 40 ساله که دارای چهار فرزند است، از نبود پزشک متخصص در بیمارستان سردشت انتقاد می کند و می گوید؛ «پسرم از روی دوچرخه افتاد و بینی اش شکست اما متاسفانه در بیمارستان سردشت هیچ دکتری نبود که این مشکل را حل کند. به همین دلیل مجبور شدیم برویم مهاباد. این مساله افزون بر این که موجبات طولانی شدن مدت درد کشیدن پسرم را فراهم کرد، 180 هزار تومان هزینه نیز بر ما تحمیل کرد. دفترچه بیمه روستاییان هم داشتیم اما قبول نکردند و گفتند پسرت بیمه آموزش و پرورش است و باید پولتان را از آنجا بگیرید.» ملایی از فضای کوچک تنها مدرسه روستای خود که 17 کیلومتر تا مرز عراق فاصله دارد، شاکی است و می گوید؛ «تاکنون چندین بار تقاضا کردیم که ساختمان مناسبی برای مدرسه بنا شود، اما تاکنون این خواسته محقق نشده است.»

رحمت علی پور 29 ساله نیز سخنان قابل توجهی درباره خواسته های محقق نشده مردم سردشت دارد. او می گوید؛ «هنگام سفر رئیس جمهور به سردشت، قرار شد بودجه ای برای آسفالت خیابان ها اختصاص دهند. این در حالی است که هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است. یعنی اگر هم بودجه ای برای این کار تخصیص یافته است، اما همچنان کوچه ها و خیابان های سردشت خاکی است. از این رو، مردم با هزینه خود برخی از کوچه ها را سیمان می کنند. ولی این کار جوابگو نیست چرا که سیمان در یخبندان زمستان خراب می شود و از بین می رود. اغلب مردم سردشت مشکل تنگی نفس دارند. از این رو نباید در کوچه ها گرد و خاک باشد، چرا که مشکلات تنفسی آنان را افزایش می دهد. از سوی دیگر هنگام بارندگی تمام کوچه ها و خیابان ها پوشیده از گل و لای می شود.»

او که یک دختر پنج ساله دارد، می افزاید؛ «رئیس جمهور همچنین قول هایی برای اعطای وام به مردم سردشت داد. حتی خود من برای 3 میلیون تومان وام برای رهن خانه سه ماه دوندگی کردم اما به نتیجه ای نرسید. در بانک برای داشتن ضامن بسیار سخت گیری کردند. باید سه نفر ضامن کارمند برای این که تعهد بدهند، به بانک معرفی می کردم. اما نتوانستم سه نفر که حاضر به انجام این کار باشند، پیدا کنم. شغل اصلی من نقاشی ساختمان است، اما در حال حاضر بیکارم. طی سال فقط سه ماه تابستان کار می کنم. ما زیر خط فقر زندگی می کنیم.»

علی پور می افزاید؛ «دولت باید مسائل و مشکلات ما را حل کند. در سردشت نه کارخانه داریم نه کشاورزی. هیچ گونه فرصت شغلی وجود ندارد. نمی دانیم چه کار کنیم. تنها راه باقی مانده قاچاق است که در نهایت یا به گلوله ختم می شود یا زندان. اگر فرصت شغلی وجود داشته باشد، دیگر کسی قاچاق نمی کند. چون هم خطرناک است و هم سودی ندارد. فقط می توان یک زندگی روزمره را با درآمد قاچاق اداره کرد.»

او نسبت به افزایش کرایه خانه ها هم بسیار گله مند است و می گوید؛ «برای دو تا اتاق باید 3 تا 4 میلیون پول پیش و ماهانه 150 هزار تومان کرایه پرداخت کرد. سال گذشته یک واحد آپارتمانی 100 متری حدود 30 میلیون تومان خرید و فروش می شد، اما در سال جاری این مبلغ به 60 میلیون تومان افزایش یافته است. البته تنها کسانی می توانند خانه بخرند که یا کارمندند یا به شکلی دیگر از امتیازات دولتی استفاده می کنند. همچنین در حال حاضر هر متر زمین در سردشت 200 هزار تومان است و نسبت به سال گذشته افزایش چشمگیری داشته است.»

او همچنین با بیان اینکه سالانه حدود 7 نفر روی مین می روند و دچار مصدومیت های شدید می شوند، می گوید؛ «متاسفانه به دلیل نبود خدمات درمانی موثر و مفید در سردشت، اکثر مصدومان باید به شهرستان های مهاباد یا ارومیه منتقل شوند. اما متاسفانه به دلیل پرپیچ و خم بودن جاده، حدود 5 ساعت برای رساندن یک مصدوم به بیمارستان ارومیه طول می کشد و به همین دلیل اغلب مصدومان در راه جان می سپارند.» تصویر تویوتا لندکروزها یا به گفته اهالی سردشت اف 3 یا اف 4 هنوز در خاطرمان است وقتی پشت یک پیچ جمع شده بودند و سرنشینان با یکدیگر گفت وگو می کردند. در همین حال از دو پسر که در حال واکس زدن کفش هستند، می پرسم؛ «در آینده می خواهید چه کاره شوید؟» لبخند می زنند و نگاه می کنند. در این میان رهگذری می گوید؛ «کاری ندارند که بکنند. یک اف 3 می خرند و قاچاق می کنند.» با شنیدن این جمله، لبخندشان بزرگتر و پررنگ تر می شود.

یکی از پسرها می گوید؛ «نه، 4اف می خرم،»